دانلود رمان با باد میخوانم  از بهیه پیغمبری

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان با باد مـیخـوانم pdf از بهیه پیغمبری با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان بهیه پیغمبری مـیباشـد

موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان با باد مـیخـوانم

داستان در مورد دختری هست که در کودکی در یک سانحه مادر خـود را از دست مـیـدهد،

پدرش بعد از این اتفاق او و برادر کوچکش را به دایی شان مـیسپارد و دیگری سراغی از آنها نمـیگیرد

سالها مـیگذرد و از انجا که زن دائی اش ذاتا انسان خـوب طینتی نبود او را به اجبار به عقد یک

روانی در مـی اورد. بعد از مدتی در یک برخـورد اتفاقـی هنگـامـی که شوهرش مثل همـیشـه قصد

آزار رساندن به او را داشتـه دچار سانحه ای مـی شود و از دنیا مـیرود… بنابراین بی کس تر از

قبل به نزد دایی و زن داییش مـی خـواهد برگردد که متـوجه مـیشود زن داییش دیگر حاضر به قبول

مجدد او نیست… به ناچار و از روی تقدیر به پیشنهاد خـواهر زندایی اش برای کـار کردن در خانه

خـواهرشوهر او به تبریز مـی رودد و از اینجاست که داستان واقعا زیباتر و خـواندنی تر مـیشود …

رمان پیشنهادی:دانلود رمان عشق و عطش بهیه پیغمبری

قسمت اول رمان با باد مـیخـوانم

ﺻﺪاي زﻣﺨﺖ و ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ زن داﯾﯽ را ﺑﻪ وﺿﻮح ﺷﻨﯿﺪم ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻋﻠﯽ اﻟﻄﻠﻮع ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ ﺑـﻮد

و ﺑـﺮ ﻓـﺮاز ﭘﻠـﻪ ﻫﺎي اﯾﻮان اﯾﺴﺘﺎده و ﺑﺎ ﻧﻔﺮت ﺻﺪاﯾﻢ ﻣﯽ ﮐﺮد. ﺑﺎﯾﺪ ، ﻧﻮﺑﺮ ذﻟﯿﻞ ﻣﺮده ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ دﯾﮕﺮ !

ﭼﻨﺪ ﺑﺎر ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ وﻗﺘﯽ ﺳﺮ واﻣﺎﻧﺪه ام را از ﻣﺘﮑﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ، آﻫﺎي ﻧﻮﺑﺮ « !» ﯾﮏ اﺳﺘﮑﺎن ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺨﻮرم

ﺗﺎ ﺳﺮ درد ﻧﮕﯿﺮم !آﺧﺮ اﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﻌﺪ ﻣﺜﻞ اﯾﻨﮑﻪ ﺟﺎي زﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ اي را ﺑﯿﺎزارﻧﺪ ﺷﺮوع ﺑﻪ

ﻓﺤﺎﺷﯽ ﮐﺮد و اﯾﻞ و ﺗﺒﺎر ﭘﺪرم را ﺑﻪ ﺑـﺎد ﻧﺎﺳـﺰا ﮔﺮﻓـﺖ و ﭼﺮك و ﺗﻌﻔﻦ دروﻧﺶ را ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮد. ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان