دانلود رمان پرستش از پرنیان خجسته حال

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان پرستش pdf از پرنیان خجستـه حال با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان پرنیان خجستـه حال مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه

خلاصه رمان پرستش

دختری به نام پرستش

که درگذشتـه با پسری رابطه داشتـه

که بعدا در اینده براش مشکلاتی بوجود مـیاد و دزدیـده مـیشـه

رمان برگرفتـه از واقعیت..

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان تـو را بایـد پرستیـد

قسمت اول رمان پرستش

_پرستش

_پرستش پاشو دخترم

_مامان تـوروووخدااا بیخیال من خـوابم مـیاد

_عه دختر پاشو ببینم پدرام اومده سراغت بریـد دنبال باباتتااسم بابام اومد مثل

فشنگ از جا پریـدم مامان خنده کردو درحالی که به سمت دراتاق مـیرفت گفت:زودباش حاضر شو بیا

پایین صبحونه بخـور پسرعموتم منتظر نذار زشتـه.

درحالیکه موهاي پریشون و بلندم و عقب مـیزدم گفتم:چشومم

از روي تخت پایین امدم به سمت دسشویی اتاقم رفتم

مشت محکم ابو پاشیـدم به صورتم اخیییش خـوابم پریـدبه صورت پف کرده ام نگـاه کردم

چشماي درشت و قهوه اي روشنم درشت تر از همـیشـه شـده بود

لباي بزرگ خـوش فرمم پف کرده بود اوووف بااین پف مـیتـونم برم فرودگـاه؟

باز اب به صورتم ریختم و از اتاق بیرون رفتم..

موهاي بلندمو شونه زدمو دم اسبی بستم

مانتـوي قرمز و شلوارجین مشکی رو پوشیـدم و کمـی ریمل و مداد به چشمم زدم

خـوشگل بودمممم و نیازي به آرایش نبودجون چقدر من اعتماد به نفس دارم..

کفش قرمز و شال قرمز مشکی رو دستم گرفتم..کیفمم زدم زیر بغلم به صورت دوو از پله ها پایین رفتم

وارد اشپزخـونه شـدم و سلاااام بلندي گفتم

پدرام سرشو بلند کردبانیشخند گف:_ساعت خـواب تنبل؟زبونم رو دراوردم گفتم_به تـوچه راننده

از عصبانیت قرمز شـد مـی دونستم از لفظ راننده ناراحت مـیشـه هاهاها..

یه لیوان شیر دستم بود برگشتم و دوتا تیله مشکی جلوم دیـدمقدرت نداشتم حرف بزنم

فقط عطرشو حس مـیکردم و احساس مـیکردم تـو سیاهی چشماش دارم غرق مـیشم..

پدرام درحالیکه انگشت…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان